آرامش
دوستت دارم ارامش من
عروسک 9 ساله |
مرور کردمعشقم ، لیلای من . نیستی مجنون تو هستم بیا در کنارم شیرین من . امروز حداقل 3 تا 4 بار مطالبت کانالت را مرور کردم . زیباست و قشنگ . ای کاش .......... قشنگ خواهد بود برایم که تو همسر این دنیا و آن دنیایم باشی . به خود خدا به ذات اقدسش قسم این دنیا که سهل است آن دنیا هم اگر تو کسی جز مرا برای خودت بخواهی باز هم خواهم مرد . هیچ کس تو نمی شود و نخواهد برایمبله من احساسم بیشتر از دختراس . من عشقم رو خیلی دوست دارم بیش از حد . بی معرفت ، نازنین ، گلم وجودت بهم آرامش میده . باز بارانباز باران، بی ترانه، در هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، در سکوت ظالمانه، خسته از مکررهای زمانه، غافل از حتی رفاقت، در هاله ای از نفرت، اشکهایی طبق عادت، قطره هایی پر طراوفت، روی دوش آدمیت ، ..........میخورد بر بام خانه.............. خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید روز باران! گردش یکروز دیرین.... پس چه شد دیگر کجا رفت؟؟............ خاطرات خوب وشیرین؟؟
شعر از خالم هست منم دخل و تصرف داشتم داخلش. امام زمان عج اللهیک جاهایی که بهم میریزم . از نوشته های بعضی ها از کارها و گفتار بعضیها شوخیم میگیره . برای یک بنده خدایی نوشتم : اشعار معروف در مورد امام زمان رو بلدید؟ جوابی نداد . بهم برنخورد فهمیدم یا بلد نیست یا نمیخواد جواب بده . دوباره گفتم : امام زمانت منم . یک چیزی میخواست بنویسه پشیمون شد . گفتم بگو جوابی نداد . نوشتم : به امام زمانت چی میخوای بگی؟ این نفهمید که من چی میگم . امام زمان امام عصر امام فلان ..... اینها اشتباه است . البته این نظر منه . میدونید چرا؟ امام زمان یعنی چی ؟ نمیگم یعنی چه کسی ، میگم یعنی چی؟ مفهومش رو بگید برام . من دیدم ایشون رو . من آقا امام زمان عج الله رو به جرات میگم دیدم . مریض شده بودم زیاد. با رفقا عادت داشتم آخر هفته ها شب میرفتیم بیابون توی دل ریگ با فاصله های زیاد از هم مینشستیم و صدا میزدیم آقا رو . تا اینکه مریض شدم افتادم خونه. نمیتونستم حتی ازجام جابجا بشم . حکایتها داشتم که خیلی هاش رو اصلن تا الان تعریف نکردم و نمیکنم خلاصه تا این که حرم اقا امام رضا کامل خوب شدم . ******************************
حرامبودن یا جواز نام بردن حضرت مهدی(عج) به نام «محمد»
در میان دانشمند مشهور، حکیم میرداماد حرام بودن اعلان و نامگذاری به این اسم را برگزیده است و شیخ حرّ عاملی از حلال بودن اعلان و نامگذاری دفاع کرده است.
چکیده نامها و کنیه امام عصر(عج) مانند دیگر ویژگیهای آن بزرگوار همواره مهم و در خور توجّه بوده است. مسئله مورد بحث، جواز، کراهت یا حرامبودن علنی کردن نام و کنیه امام مهدی(عج) است. از جمله نامهای مبارک حضرت، «محمد» است. در یک دسته از روایات امامیّه نهتنها به نام محمد تصریح نشده است، بلکه تصریحاتی دلالت بر حرامبودن علنی کردن این نام وجود دارد. در مقابل، روایاتی نیز هست که علنی کردن این نام حضرت را جایز دانستهاند و هر دو دسته روایات، مسند و صحیحاند. در میان دانشمند مشهور، حکیم میرداماد حرام بودن اعلان و نامگذاری به این اسم را برگزیده است و شیخ حرّ عاملی از حلال بودن اعلان و نامگذاری دفاع کرده است. این نوشتار بر آن است که این دو دیدگاه را بررسی کند و وجه جمعی ارائه دهد. واژگان کلیدی مقدمه دیدگاه حکیم میرداماد دسته اول. روایاتی که حرامبودن نامگذاری را تا زمان ظهور مقیّد میکنند. اولین روایت از رئیس المحدثین، کلینی در کتاب الحجه در حدیث خضر نبی(ع) نقل شده است: دسته سوم. روایاتی که اسم مبارک حضرت در آنها به صورت رمز آمده است: 1. علت حرام بودن، جزء اسرار الهیه بودنِ آن است. بر زبان جاری نکردن اینگونه اسرار موجب پاداش بیشتر برای مؤمنان میشود. این مسئله در عرف و لغت ثابت است. (میرداماد، 1409: 90-91) اختصاص علت حکم به بعضی از افراد موضوع، موجب اختصاص حکم به آن بعض نمیشود؛ بلکه حکم به تعمیم خود باقی و شامل همه افراد آن موضوع خواهد بود، مگر اینکه مخصّصی آید. (میرداماد، 1409: 122) دیدگاه شیخ حرّ عاملی 1. روایاتی که در آنها به نام «محمد» تصریح شده یا تعبیر «اسمه اسمی» آمده است. این روایات شامل چهل حدیث هستند که برای نمونه به برخی از آنها اشاره میشود: 2. روایاتی که در آنها نام محمد رمزی [م ح م د] یا به صورت «فلان و فلان» آورده شده که 18 روایتاند؛ مانند: 3. روایاتی که در آنها، عناوین «اسمائهم» و «تسمیه» به کار رفته، یا به مخفی نگه داشتن اسم ایشان امر شده است و بیشتر روایات از این دستهاند. شواهد صحت اخبار جواز نامگذاری عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُیَسِّرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) بررسی روایات بیانکننده حرام بودن نامگذاری همچنین روایتهای 7، 8 و 12 " لاترون لکم شخصه ولایحلّ لکم تسمیته " و"لایحلّ لکم ذکره باسمه " اختصاص به حرام بودن نامگذاری در حال خوف خواهد داشت. بنابراین دلالت بر رجحان جواز نامگذاری در حالت عادی دارد و روایت سیزدهم: سئل الرضا(ع) عن القائم(عج) فقال: "لایری جسمه و لایسمی باسمه " دلالت بر تحریم سؤال میکند و نه تحریم جواب و نامگذاری. (همو: 73 - 74) ممکن است گفته شود روایات نهی موافق احتیاط است. شیخ حرّ عاملی در اینباره مینویسد: وجوه جمع بین روایات جمعبندی آرای پیشگفته و نقد و بررسی آن نقد و بررسی: این نظریه نیز پذیرفتنی نیست؛ زیرا: نتیجه گرچه این مسئله مقید به زمان خاصی نیست، اما ضروری است که باید مقیّد به عدم محذور شوند. از سوی دیگر، حرامبودن نامگذاری به وجود محذورات بستگی دارد و مختص زمان حضور نیست و زمان غیبت را نیز شامل خواهد شد. تنها اعلان و افشای نام خاص ولیّ عصر(عج) در هنگامه ترس از خطرِ احتمالی یا حتمی جایز نخواهد بود. شواهد لفظی و حالی موجود در روایات، این دیدگاه را تأیید میکند. منابع نویسنده: سیدمجتبی میردامادی فصلنامه مشرق موعود شماره 32
امروزکارم طوری هست که با اقشار مختلف اجتماع سر و کار دارم . امروز به من زنی معرفی شد که با شوهرش در دوره دانشگاه دوست بوده و الان یک فرزند دختر دارد. شوهرش و او همکلاسی بودند در رشته جغرافیا و برنامه ریزی شهری . شوهرش هیچ نداشت . خانم هم پدرش را در 8 سالگی از دست داده بود . او در زلزله بهم زندگیش را از دست داد هرچه از پدر برایشان مانده بود . اما قبل زلزله بم از او خواستگاری شده بود و جواب مثبت . چون پسر مرد زندگی بود گفتم چرا گفت چون توان کار کردن داشت و سالم بود . میدیدم کار میکند تا خرج همه خانواده اش را هم او بدهد . تازه خانم یکسال از همسرش بزرگتر بود . با هر بدبختی که بود زندگی میکردند تا این که همسرش رو به افغان کشی می آورد تا زندگی بگذراند . میرود تا ماهان کرمان و از انجا با وسوسه صاحب ماشین مواد مخدر جا ساز میکند در ماشین . برای 5 تا 6 میلیون تومان پولی که هرگز دریافت نمیکند و فقط وعده اش را میشنود . در مسیر یزد به دام پلیس می افتد و صاحب بار موادمخدر فرار میکند . یک جوان مجرد و یک جوان متاهل به دام می افتند . حکمشان میشود حبس ابد و پرداخت جزای نقدی 220 میلیون تومان پول بخاطر تناژ بالای مواد . همسرش میگفت روزی که رفت برای من و دخترش 50 هزار تومان پول گذاشت تا برای دخترش که کلاس اول رفته بود لوازم التحریر بخرم و ببرمش مدرسه. الان دخترش کلاس چهارم دبستان است . طی این سالها از کارگری برای ادارات گرفته تا افراد انجام داده ام تا روزگار بگذرانم . اما اجاز ندادم که کسی به همسرم تو بگوید . اجازه ندادم کسی خردش کند یا چیزی بگوید او از سر نداری مجبور شد و این کار را کرد . او مجبور شد درسش را ول کند و برود دنبال کار تا خواهر برادرهایش درس بخوانند و بتواند تامین مالی همه را انجام بدهد. اما من درس خواندم و درسم را تمام کردم. او حرف هایش را میزد و دردهایش را میگفت . ناگهان طاقت من تمام شد و اشکهایم ناخودآگاه سرازیر شد . بلند شدم و اطاق را ترک کردم . وقتی که برگشم گفت چه شد ؟ چرا گریه کردی ؟ خوب حقیقتا حق نداریم به ارباب رجوع به لحاظ احساسی نزدیک شویم و باید حریم ها را حسابی حفظ کنیم . من که میدانستم مجبور شدم حقیقت را بگویم . گفتم عاشقم . عشقم را دوست دارم زیاد و خودمان را با شما دونفر مقایسه کردم . شما با این که همسرت را میدانی چه کرده و عاقبت چیست ولی این طور عاشقانه برایش میجنگی . راجع بش حرف میزنی و دوستش داری . ولی عشق من ....../. اشکهایم دوباره ریخت اما اتاق را ترک نکردم اینبار حرف زدم و کمی گفتم . گفت دو نکته است . گفتم بگو : گفت یا دوستت ندارد دیگر که این قدر اصرار میکند به نبودنش به ازدواجش و سایر مسائل که نباشی در زندگیش. یا دارد امتحانت میکند که بفهمد چقدر برایت مهم است . امکان اولی بسیار زیاد است در حدود 70 تا 80 درصد و امکان دومی بسیار کم است در حدود 20 تا 30 درصد . . . . . نمیدانم امروز روز جالب برایم اصلن نبود. بالاخص که همکارم وقتی زنگ زد و حالم را پرسید از صدای گرفته فهمید اتفاقی افتاده گفت چه شده توصیح دادم اما مجبور شدم کمی دروغ بگویم که غصه نخورد او هم مریض است و هر روز جویای احوال من . نمیدانم حقیقت چیست و چه باید بکنم ......
نامردنامرد آخه چرا عکس دخترک نازی رو که ... /. چرا برش داشتی ؟ ای کاش میشد رو در رو بهت اینها رو میگفتم. یک متن ...یک متن از یک وبلاگ : بچه ها دیـــگه نمیتونم بیام این متن رو دادم مترجم گوگل جهت ترجمه باور کنید هنوز داره دور کره زمین میچرخه و خورشید رو گاز میزنه !!! خیلی وقت هاخیلی وقت ها میام اینجا عاشقانه بنویسم برایش اما میترسم .... خیلی وقتها میام اینجا و منتظر میمونم بی خودی . فقط یک صفحه میزکار یا نگارش متن الکی جلوی روم بازه بی اونکه چیزی بنویسم . خیلی وقت ها همکارام بهم میگن جوش نزن غصه نخور به خودت برس که جونی برات نمونده . خیلی حرف ها خیلی چیزها رو از بقیه میشنوم اما از عشقم نع . خیلی وقته بهم میگن بیخیالت شده نابود نکن خودت رو . خیلی وقته میگن اگر محبتی از تو به دلش بود می اومد و حرفی میزد بهت . دیوانه شدمممممممممممممممممممممممم . اما گلم نمیفهمم که چرا این کارها رو کردی و میکنی هیچ نمیفهمم . دوستت دارم . خیلی وقتها فکر میکنم نع وقتی برای من داری . نع دلت میخواد که برای من و بامن باشی . نمیدونم درست یا غلط ولی اینها ذهنم رو .../. بازهم دوست دارم. به منبه من گفتند تا وقتی که عشقت خودش نخواد و نیاد جلو تو اگر هر کاری بکنی بی فایده است .... این جمله معروفی است که همه بهم گفتند . این حقیقتی تلخ است برایم . چون با توجه به خیلی مشکلات پیش آمده شرایط به گونه ای است که به تنهایی قادر به حل مشکلات دیگه نخواهم بود . بالاخص که .... /.
بماند .یک آشنا یک دوست وقتی حد عذاب کشیدنمو میبینه خودش آب میشه .... ولی تو گلم .... باز هم بیخیال . سالهاسالها تلاش کنی وفادار باشی و به هیچ چیز جز عشق فکر نکنی ..... عشقت فقط ........ اما بازم عاشق باشی و بمونی بپاش اما اون گاهی که دل خودش بخواد بیاد و هر وقت که دل خودش خواست بره ..... بدونه که عاشقشی تا سرحد مرگ ولی عشقت رو بازی بدونه مسخره ات کنه و حتی جلوی دیگران مدام خردت کنه ....... بازم عاشقش باشی ..... نتونی حتی یک کلمه باهاش حرف بزنی ..... چون خودش نمیخواد و هر وقت که خودش خواست فقط تو حق داری به اندازه ای که اون تازه بازم دلش میخواد باهاش حرف بزنی ..... این یعنی زندگی ؟؟؟؟!!!!! خیلی دردناک است . خیلی زیاد . وقتی که حتی حق فکر کردن به ازدواج باهاش رو نداری چون اون نمیخواد . وقتی که داری حتی به سمتش میدوی و اون حاضر نیست یک قدم فقط یک قدم به سمتت برداره ....... خیلی دوستش دارم ولی به این نتیجه رسیده ام که دیگه بهش ابراز نکنم و حرفی بهش نزنم به هیچ وجه . به این نتیجه رسیدم که دیگه هیچ وقت ازش درخواستی نداشته باشم همین طور که تا الان نداشتم . وقتی که اون حتی یک درخواست ساده رو ارتباط با خودش و بر مبنای کثیف بودن تو میگذاره ....... نمیدونم چی بگم . واقعا نمیدونم . باقیش بعد تر ...... بهم میریزم از ادم های مغروری که میان چند کلمه میگن ولی تحمل شنیدن حقایق رو ندارن. میرم ارام بشم برگردم . درحال نگارش ..........
خسته شدم .خستم زیاد. مدتها قبل دو وصیت نامه نوشتم اما به چیزی پایان ندادم و جایی خاص گذاشتمشان چون خسته از زندگی هستم و امیدی برای تلاش کردن نداشتم . قرار بود انتشار عمومی شوند در وبلاگ اول ..... ... . . . . . که نشد . و باقی حرفها بماند . نیاز به دعا دارم . کاش ....کاش میدانستی عاشقانه های قلبم را و با من کمی حرف میزدی . ای کاش کمی ارام میکردی این قلب نا صبورم را . کاش ...... ای کاش ..... . . . . افسوس بسیار دارم گلم . هیچ وقت درک نکردی دلتنگی هایم را . دیشبم .....دیشب چشم انتظار عشقم بودم . چشمام سفید شد به قول معروف از به در و دیدار دوخته شدن جهت خبری از او . خوابم برد روی کامپیوتر درحالی که به او فکر می کردم . ..... دعا میکنمدعا میکنم که انشاالله اول از همه به عشقم برسم دوم از همه صاحب بچه نشم یا اگر خواستم بشم اول خوب تامین کنم زندگی آینده اش را بعد بچه دار بشم . همه بلند لطفا بگید آمین
خدایا خدایاخدایا هیچ شخصی را محتاج غیر خودت نکن . خدایا هیچ شخصی را .... / . امروز مادری از سر سخت بودن بزرگ کردن فرزندش از سر نداری و بدبختی گفت او را حاضر است به من به 2 میلیون تومان بفروشد !!! همسرش حبس ابد داشت و یک پسر کوچک دو ساله در آغوشش بود . دیوانه شدم . دختر بچه ای که کلاس سوم دبستان بود و از زیبایی چهره هیچ چیز کم نداشت . نزدیک بود مادر و مادربزرگ و پدر بزرگ و خاله و دایی های بچه همه را درسته قورت بدم . پدربزرگی که 70 سال سن داشت مادربزرگی که در 13 سالگی ازدواج کرده بود و جوان بود هنوز و توانایی کار کردن داشت اما بی سواد بوده و مانده از همه جا . خاله ای 19 ساله که خودش .... و دایی هایی که هر کدام کلاس اول یا دوم دبستان بودند ..... امروز من مردم و دفن شدم زیر آوار حرفهای ..... فقط فریاد کشیدم به سرشان . گفتند از سر نداری است و سختی خوراک و پوشاک و تحصیل دختربچه . گفتم من میدم هزینه خوراک و پوشاک و تحصیلش را او دختر من خواهر من . اما حق ندارید بیچاره اش کنید به خاطر بی عرضه بودن خودتان . باشد در خانه شما یک غریبه . بگذارید همینجا نفس بکشد و باشد درکنارشما بگذارید درس بخواند و برود دانشگاه و اینده ای روشن برای خودش درست کند . نکنیدش یکی مثل خودتان . امروز بد بدرد آمد تمام وجودم . بالاخص وقتی نگاه مات و مبهوت و گنگ خود دختربچه را میدیدم از حرف های مادرش و اطرافیانش در مورد خودش . سخت دیوانه شدم من آن کودک جای خود دارد . خدا لعنت کند مسببان فقر و نداری ها را . خدا لعنت کند مسوولان بی غیرت پدرسگ نجسی را که میلیونی حقوق می گیرند و چشمانمانش بسته است به رو ی همه چیز . بگیرد مالیات و پول نفس کشیدن ها را به قیمت خون پدر پدرسگتان . خدا لعنت کند همگیتان را میزها و صندلیهای نجستان را . هیچکسعاشقانه و از ته قلبم با تمام وجود دوستت دارم گلم به خدا قسم هیچ کس برای من تو نمیشود و نخواهد شد به هیچ قیمتی . دستمدست هایم نمیخواهند چیزی بنویسند وقتی ..../. با شاعر و نویسنده ای آشنا هستم که او هم مثل من عاشق است . ماه قبل پسرش را که در 20 سالگی عاشق شده بود فورا زن داد . یعنی او را به عشقش رساند . چون خودش به عشقش نرسیده بود و بالاجبار با شخصی دیگه ازدواج کرده بود و الان پشیمان است از این زندگی اجباری . من در عروسی پسرش شرکت نکردم ولی ظاهرا در این مراسم همه از عشق خود او حرف میزدند تا پسرش !!! ساهاست در هیچ مراسم عروسی شرکت نمیکنم . او هم در این افکار به سر میبرد که روزی همسر عشقش بمیرد و برود با عشقش ازدواج کند ! این را دیشب فهمیدم . انسان کثیفی و ناپاکی هم نیست . عشق است . سالها قبل وقتی عشقش ازدواج کرده و او ...... ، فقط یک جمله گفته بود: حقیقت تلخ است ولی تلخی آخرین درمان هر درد است . اما الان سالهاست این تلخی را میخورد و درمان دردش نمی شود . دعا میکنم هرگز سرنوشتم مانند سرنوشت او نشود حتی یک ثانیه فکرش عذابم میدهد. عشقمعشقم سلام . امروز روز اضطراب بود ولی شیرین به تاریکی شب رسید و کمی خوشحال شدم . بماند که چرا . گلم دوستت دارم . دوستت دارم عشقم . خوشحالی امشبم سر این هست که مادرم بی مقدمه جلوی همسایه ها همه گفت که کم کم باید به فکر خونه زندگی و جهازت باشی .... /. اون میدونه که حرف من چیه و به گوش بقیه هم زد که که سالهاست خبرهایی است در دلم . خوشحالم ازاین بابت سالها منتظر چنین روزهایی بودم . بی معرفتی شما . واقعا بی معرفتی . نه خبری . نع توجهی نع هیچ چیز . بیا کنارم و کمی همراهم شو . همراهم باش . بیا و کمی از دردهایم کن . بیا و کمی در این جاده زندگی کمکم کن . بیا و با من هم قدم شو و باش در کنارم حتی تا آخر آن دنیا . بهشت خدا هم گلم فقط با تو برایم بهشت است . دوستت دارم از ته قلبم با تمام وجود . آب دیده گل کندوش از جناب آصف پیک بشارت آمد کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد خاک وجود ما را از آب دیده گل کن ویرانسرای دل را گاه عمارت آمد این شرح بینهایت کز زلف یار گفتند حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد عیبم بپوش زنهار ای خرقه می آلود کان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد امروز جای هر کس پیدا شود ز خوبان کان ماه مجلس افروز اندر صدارت آمد بر تخت جم که تاجش معراج آسمان است همت نگر که موری با آن حقارت آمد از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگه دار کان جادوی کمانکش بر عزم غارت آمد آلودهای تو حافظ فیضی ز شاه درخواه کان عنصر سماحت بهر طهارت آمد دریاست مجلس او دریاب وقت و در یاب هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد زندگی ....امروز از صبح تا الان شدیم کارگر رفتیم شروع کردیم به ساخت مسجد : با یک اوستای باحال بودم . دونفری ساختیمش خوب . ثواب اینم مال عشقم . خاطره است .24/2/95 یک دوهفته است روش کار میکنم . بیشتر اوقات ظهرها اینجام مشغول به کار تا غروب . شبها هم پای اینترنت و مجازی . امروز بهترین روز بود. ثواب تمام این روزها تقدیم به گلم . بازینمیدونم . نمیدونم . نمیدونم . خیلی دنبال عشقم گشتم . خیلی از حقایق رو فهمیدم خیلی از حرفهای دروغ رو متوجه شدم خیلی ها رو . چند روز قبل دعوت شدم اینستاگرام . رفتم هرچند میدونستم الکیه . هدف چیزی دیگه بود . میخواست بهم یاد آوری یک جایی دیگه رو ببین . اینم همون همسفر تا بهشت بود . رفتم و از پستهای خصوصیش سریع بیرون شدم . رفتم همون همسفر تا بهشت . دیدم بازهم خیلی چیزها رو . و یادم اومد. قبل عید خودم از یک ترس گفته بودم از یه صفحه توی همون اینستاگرام و دقیقا همون ترس رو میخواست بیاره سروقتم . آخه گلم خری مثل من که ......./. میدونی ایراد کارت کجاست ؟ خیلی جاها . دیشب وقتی خوشحال بودم و ..... من رو میخواست سوق بده سمت همون ادرس صاحبب ادرس همین صفحه در اینستا ولی نتونست . درسته نتونست سوقم بده ولی تا سرحد مرگ ناراحتم کرد . بیش از حد ناراحت شدم . هر محلی حداقل یک بزرگ و معتمد داره . رفتم پیششون و ازشون پرسجو کردم . حتی از روضه های خونه شما و دین و ایمان و اعتقاداتتون بهم گفتن . نمیدونم چرا باهام بازی میکنی . نمیدونم چرا اینقدر اذیتم میکنی و دلیلت برای این چیزها این کارها چیه . نمیدونم . یکی دو سال قبل دانشگاه تهران یک مسابقه برگزار کرد درمورد برنامه نویسی . چند زمینه داشت که یکی برنامه تشخیص چهره بود . من برنامه ها رو نوشتم . اما دیر متوجه مسابقه شدم و دیر رسیدم به مسابقه و نشد که شرکت کنم . اما نا امید هم نشدم برنامه هام رو کامل تر کردم . برنامه تشخیص چهره از روی عکس رو به تشخیص چهره از روی فیلم و خیلی چیزهای دیگه گسترشش دادم و نگهداشتمش برای خودم . یک عکس برام به کمک این نرم افزار خیلی چیزها رو مشخص میگنه . عموما ابزارم ، گلم نرم افزارهای خودم هست و قبولشون دارم تست شده خودم هستن و کار خودم . نمیدونم چرا باهام بازی میکنی . نمیدوم چرا داری شکنجم میدی . نمیدونم . نمیدونم . نمیدونم . اینبار بدون ترس از خیلی چیزها تحقیق کردم . اینبار خیلی فرق داشت . خیلی زیاد . خواهر عشقم دانش آموخته علوم انسانی است . در دوره دبیرستانش . گاهی چند بیتی هم مینوشت . خواندم بعضی شعرهایش رو . یکبارحتی برای یک مسابقه تصحیح کردم یک شعرش رو که به عشقم داده بود جهت شرکتش در یک مسابقه . او هم سالهای آخر بود که .... /. باید برم ....../. کجایییک عاشق همیشه حرف های عاشقانه دارد بالاخص من برای تو . یک عاشق همیشه کارهای عاشقانه دارد بالاخص من برای تو . یک عاشقانه همیشه فکرهای عاشقانه دارد بالاخص من برای تو . کجایی گلم ؟ سخت است غم دوری و تنهای . درک کن . بیا کنارم و بمان تا همیشه . تا ابد حتی بعد از قیامت . دو راهیدر زندگی چیزی به اسم دو راهی وجود نباید داشته باشه درست مثل شک و تردید درست مثل اما و اگر های بیخود . اگر در زندگی دو راهی و شک و اما و اگر بیاریم نمیتونیم زندگی کنیم میشیم برده . برده امیال و خواسته های نفسانی . انتخابها هستن که زندگی انسان رو میسازند . پس من اگر مسیر عشق رو در پیش گرفتم ترس و اما و اگر نباید وسطش بیارم . و یک جاهایی هست که نیاز به تصمیم گیری دارید این فرق داره با تردید و شک و دو راهی . در تصمیم گیری ادم اگر بدونه مسیرش اشتباه هست دو راهی نداره توقف و شروع مسیری جدید. و اگر بدونه درست هست مسیرش ادامه مسیر . و این نقش عقل هست و درایت در زندگی . و چه زیباست که انسان عاقلانه عاشق باشه . عاقلانه معشوق رو تا سرحد جنون دوست داشته باشه و از روی عقل . و چه زشت هست که انسان از روی بی فکری عاشق باشه . و با عقلی و جنون بخواد به معشوقش برسه . این وسط خیلی ها حرف خواهند زد و خواهند گفت از خیلی چیزها . اما مهم شما هستید خود شما . مهم این هست که شما در خودتون چه میبینید و چطور میخواهید موفق باشید در زندگیتون و در کنار چه کسی باشید. من عاقلانه عاشقم و معشوقم رو تا سرحد جنون دوست دارم . و این مهمترین نکته زندگیمه . این وسط حرفهای ملت خیلیهاش از سر حسادت هست و بیخود و خیلی ها هم نظرات شخصی پس باید خودتون باشید . این ها رو برای افرادی مینویسم که درست مثل من عاشق هستند . خودتون باشید. کافیه فقط خودتون باشید تا بتونید به عشقتون برسید . این وسط نقش معشوق خیلی مهم هست برای شما و کمکش برای در کنار هم بودن شما دو نفر . کافیه دهنتون بسته باشه و این وسط به جای اجازه دخالت دادن دیگران سعی کنید مشکلاتتون رو خودتون حل کنید باهم و فقط از دیگران راهنمایی بخواهید در مسیر حل مشکل نع چیزی دیگه ای مثل اجازه تاثیر گذاشتن توی زندگیتون یا تصمیم گیری برای شما . این روزها خیلی از دهه 70 ها رو میبینم که یا در شرف طلاق هستن یا طلاق گرفتن بیخود فقط سر همین حرفهای بیخود دیگران و تصمیم گیریهای نابخردانه دیگرن براشون . وقتی معشوقتون و شما درست نقش افرینی کنید در کنار هم و برای هم و مشکلاتتون رو بین خودتون نگه دارید و سعی کنید باهم مشکلات زندگیتون رو رفع کنید هیچ وقت دچار مشکل نخواهید شد . بلکه زندگتون مستحکم تر خواهد شد و اعتماد شما دوتا بهم بیشتر و بیشتر خواهد شد توی زندگی . برای خیلی ها وقتی این حرفها رو میزنم میگن تو خودت مشکل داری و حرفت قبول نیست چون معشوقت کنار نیست و نمیفهمی و اگر میتونستی برای خودت کاری میکردی . قبول نیست کنارم . اما دارم تلاشم رو میکنم . نمیتونم بهش تحمیل کنم خودم رو . باید بیاد کنارم بایسته و بگه هستم باهات بسم الله . تا منم شروع کنم مسیر تلاش برای درکنار هم بودن رو . این هم یعنی شما ها هم باید بخواهید که در کنار هم و باهم باشید حتی در مشکلات . در مسیر شروع زندگی مشترک یا داخل زندگی مشترک خودتون باید بخواهید که باشید در کنار هم و پشت هم تا تمام موانع رو بتونید باهم رفع کنید . بدونید هیچ وقت یک طرف نمیتونه تمام موانع شروع زندگی رو رفع کنه یا یک نفر به تنهایی هیچ وقت نمیتونه زندگی رو کامل بسازه و حفظش کنه . باید هر دو طرف باهم در مسیر زندگی کنار هم و برای هم بودن تلاش کنند تا به موفقیت برسند .
مهرمهر از همه بریدم تا مهربان بمانی ، نامهربان تو رفتی با دیگران بمانی؟ دوستت دارم. برگرد درکنارم بمان . شکوقتی به قدرتی که دارید شک میکنید ، در واقع به شکی که دارید قدرت میدهید . من در رسیدن به عشقم شک ندارم . شما چطور؟؟؟َ یادمون باشه که ....یادمون باشه که غم ما ربطی به بچه ها نداره و باید در برخورد با اونها شاد باشیم یا حتی خودمون رو شاد نشون بدیم اگر شاد هم نبودیم تا بچه ها افسرده نشن و تاثیر پذیر از غم ما نباشند و دنیای بچگی خودشون رو خیلی زود با بزرگسالی زودرس ترک نکنن . ای نسیم ....ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست شب تـار است و ره وادی ایمـــن در پیش آتش طــور کـــجا موعــــد دیــدار کــــجاست هــر کــــه آمـــد به جهان نقش خرابـــــی دارد در خـــرابات بگــــویید کــــه هشیـــار کـــجاست آن کــــس است اهـــل بشارت کــــــه اشارت داند نکــــتهها هست بســـی محـــرم اســـرار کــجاست هـــــر ســــر مـــوی مــــرا بـا تـــو هـــزاران کــــار است مـــا کـــجاییـــم و مـــلامـــت گـــر بـــیکـــار کـــجاست… |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |