دستم

دستم

دست هایم نمیخواهند چیزی بنویسند وقتی ..../.

با شاعر و نویسنده ای آشنا هستم که او هم مثل من عاشق است . ماه قبل پسرش را که در 20 سالگی عاشق شده بود فورا زن داد . یعنی او را به عشقش رساند . چون خودش به عشقش نرسیده بود و بالاجبار با شخصی دیگه ازدواج کرده بود و الان پشیمان است از این زندگی اجباری . 

من در عروسی پسرش شرکت نکردم ولی ظاهرا در این مراسم همه از عشق خود او حرف میزدند تا پسرش !!!

ساهاست در هیچ مراسم عروسی شرکت نمیکنم .

او هم در این افکار به سر میبرد که روزی همسر عشقش بمیرد و برود با عشقش ازدواج کند !

این را دیشب فهمیدم .

انسان کثیفی و ناپاکی هم نیست .

عشق است .

سالها قبل وقتی عشقش ازدواج کرده و او ...... ، فقط یک جمله گفته بود:

حقیقت تلخ است ولی تلخی آخرین درمان هر درد است .

اما الان سالهاست این تلخی را میخورد و درمان دردش نمی شود .  

دعا میکنم هرگز سرنوشتم مانند سرنوشت او نشود حتی یک ثانیه فکرش عذابم میدهد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 26 ارديبهشت 1395برچسب:,

] [ 2:18 ] [ علیرضا ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه