بازی
نمیدونم . نمیدونم . نمیدونم .
خیلی دنبال عشقم گشتم . خیلی از حقایق رو فهمیدم خیلی از حرفهای دروغ رو متوجه شدم خیلی ها رو .
چند روز قبل دعوت شدم اینستاگرام .
رفتم هرچند میدونستم الکیه . هدف چیزی دیگه بود . میخواست بهم یاد آوری یک جایی دیگه رو ببین . اینم همون همسفر تا بهشت بود . رفتم و از پستهای خصوصیش سریع بیرون شدم . رفتم همون همسفر تا بهشت .
دیدم بازهم خیلی چیزها رو . و یادم اومد.
قبل عید خودم از یک ترس گفته بودم از یه صفحه توی همون اینستاگرام و دقیقا همون ترس رو میخواست بیاره سروقتم .
آخه گلم خری مثل من که ......./.
میدونی ایراد کارت کجاست ؟ خیلی جاها .
دیشب وقتی خوشحال بودم و ..... من رو میخواست سوق بده سمت همون ادرس صاحبب ادرس همین صفحه در اینستا ولی نتونست .
درسته نتونست سوقم بده ولی تا سرحد مرگ ناراحتم کرد .
بیش از حد ناراحت شدم .
هر محلی حداقل یک بزرگ و معتمد داره . رفتم پیششون و ازشون پرسجو کردم .
حتی از روضه های خونه شما و دین و ایمان و اعتقاداتتون بهم گفتن .
نمیدونم چرا باهام بازی میکنی . نمیدونم چرا اینقدر اذیتم میکنی و دلیلت برای این چیزها این کارها چیه . نمیدونم .
یکی دو سال قبل دانشگاه تهران یک مسابقه برگزار کرد درمورد برنامه نویسی . چند زمینه داشت که یکی برنامه تشخیص چهره بود . من برنامه ها رو نوشتم .
اما دیر متوجه مسابقه شدم و دیر رسیدم به مسابقه و نشد که شرکت کنم . اما نا امید هم نشدم برنامه هام رو کامل تر کردم .
برنامه تشخیص چهره از روی عکس رو به تشخیص چهره از روی فیلم و خیلی چیزهای دیگه گسترشش دادم و نگهداشتمش برای خودم .
یک عکس برام به کمک این نرم افزار خیلی چیزها رو مشخص میگنه .
عموما ابزارم ، گلم نرم افزارهای خودم هست و قبولشون دارم تست شده خودم هستن و کار خودم .
نمیدونم چرا باهام بازی میکنی . نمیدوم چرا داری شکنجم میدی .
نمیدونم .
نمیدونم .
نمیدونم .
اینبار بدون ترس از خیلی چیزها تحقیق کردم . اینبار خیلی فرق داشت . خیلی زیاد .
خواهر عشقم دانش آموخته علوم انسانی است . در دوره دبیرستانش . گاهی چند بیتی هم مینوشت . خواندم بعضی شعرهایش رو . یکبارحتی برای یک مسابقه تصحیح کردم یک شعرش رو که به عشقم داده بود جهت شرکتش در یک مسابقه .
او هم سالهای آخر بود که .... /.
باید برم ....../.
نظرات شما عزیزان: